Sunday, August 26, 2007

مارهای ادبی ایران و ژاپن


مارهای ادبی ایران و ژاپن

این مارها هرکدام نماد یک مفهوم و حرکت هستند. گاهی نماد انسان های موذی و شرور هستند و گاهی نماد سکوت و بی تحرکی. در بعضی موارد کینه ورزی را تداعی می کنند و در بعضی موارد سمبل نرمی، پیچ خوردگی و فریبندگی هستند.


وقتی کلمه مار را می شنوید یا می خوانید یاد چه می افتید؟ شاید یاد مارهای هندی بیفتید . همانجا که آزمایش «مارناگ» را برای بیگناهی مدعیان انجام می دهند. همانجا که صادق هدایت هم برای تشخیص شوهر اصلی «بوگام داسی» مجبور شده بود در بمبئی بین پدر و عموی راوی بوف کور همین آزمایش را به کار ببرد و از آن نتیجه یی عکس گرفته بود.
«عوض فریاد اضطراب انگیز، یک ناله مخلوط با خنده چندشناکی بلند می شود، یک فریاد دیوانه وار» عموی راوی بوف کور از اتاق «مارناگ» بیرون می آید، با صورتی پیر و شکسته و از شدت وحشت موهای سرش سفید می شوند. البته این آزمایش فقط مخصوص هندی ها نبوده، ژاپنی ها هم از این نوع آزمایش ها دارند.
شاید هم اصلاً یاد مارهای سردوش ضحاک بیفتید یا مارهایی که عصای موسی بدل به آنها شده بود. از این مارها زیادند. شما هم ممکن است یاد هرکدام از این مارها بیفتید. غیر از هدایت هم که در بوف کور به یاد مارهای جورواجور می افتد و از آنها استفاده می کند خیلی از نویسندگان دیگر هم از این مارها استفاده کرده اند. غلامحسین ساعدی، عباس معروفی، شهریار مندنی پور، محمد محمدعلی، احمد شاملو، فروغ، فریدون مشیری و سهراب سپهری از آن نویسندگان و شاعرانی هستند که کم از مار استفاده کرده اند.
این مارها هرکدام نماد یک مفهوم و حرکت هستند. گاهی نماد انسان های موذی و شرور هستند و گاهی نماد سکوت و بی تحرکی. در بعضی موارد کینه ورزی را تداعی می کنند و در بعضی موارد سمبل نرمی، پیچ خوردگی و فریبندگی هستند. «ناهوکو تاواراتانی» در کتاب «ادبیات تطبیقی مار و کاج» به بررسی سمبل های مار و کاج در ادبیات فارسی و ژاپنی پرداخته. این جنبه های سمبلیک مار که در ادبیات فارسی وجود دارد کم و بیش نیز در ادبیات ژاپنی مصداق دارد و شباهت های فراوانی بین مارهای هر دو سرزمین هست.
در ادبیات معاصر ژاپنی هم این مارها سمبل شومی، شرارت و حیله گری هستند. موجوداتی ترس آور به شمار می آیند که دست از کینه ورزی نمی کشند. از طرف دیگر همان نرمی، لطافت و پیچ و تاب خوردگی که در داستان های معاصر فارسی برای مار در نظر گرفته شده در داستان های ژاپنی نیز به چشم می خورد. اصلاً مار در ادبیات هر دو ملت هم به معنای زندگی و زایندگی است و هم به معنای مرگ و میراندن.
تاواراتانی کوشیده در کار تطبیق نمونه های ادبیات دو ملت، اثر مهمی را از قلم نیندازد. با این حال نمونه هایی را نیز فراموش کرده. همین سفید شدن مو و پیر و شکسته شدن صورت که در بوف کور پیش می آید در رمان «جای خالی سلوچ» نیز اتفاق می افتد.
عباس، پسر مرگان در صحرا با شتری به نام لوک مست درگیر می شود و برای نجات جانش خود را به چاه می اندازد. آنجا سروکارش با دو مار می افتد و همان بلایی که سر عموی راوی بوف کور آمد سر او هم می آید. «جای خالی سلوچ» از نمونه هایی است که تاواراتانی به آن توجهی نکرده و در عوض از آثاری مثال آورده که خیلی گذرا به مساله مار در بافت داستانی آنها پرداخته شده.
از سوی دیگر کتاب بیشتر شکل یک مواد خام را دارد که آماده برای تحقیقی ژرف تر است.بخش دوم کتاب به «درخت کاج» اختصاص دارد. در متون کلاسیک فارسی، کاج و صنوبر و سرو سمبل های مشترک هستند. خط مستقیم بالارونده تصویر مشترک این سه درخت است که نمادی از جاودانگی، استواری و قامت بلند به حساب می آیند.
البته این تصویرها بیشتر مربوط به دورانی است که قصیده صدر جدول شعر فارسی بوده. وقتی غزل رونق گرفت این درختان هم سمبل های جدیدی شدند برای نرمی، ظرافت و خوش اندامی. شاید کمتر تابلوی مینیاتوری یی بتوان یافت که در آن سرو و جوی و زنی ناهید چهره در آن نباشد. در ادبیات کلاسیک ژاپنی نیز این تصویر پایداری برای درخت کاج وجود دارد ولی از سرو در متون کلاسیک ژاپنی چندان استقبال نشد. ظاهراً یکی از دلایل آن این بوده که سرو کمتر در محیط زندگی چشم بادامی ها حضور داشته و بیشتر در کوهستان ها آن هم به صورت خودرو بالا می آمده.
اما در شعر و داستان معاصر فارسی درخت کاج دیگر آن نقش کلاسیک خود را ندارد. اگر هدایت در «سه قطره خون» از این درخت زیاد نام می برد اصلاً نماد جاودانگی و قامت بلند نیست. او از این درخت به عنوان نمادی از مرگ و جنون یاد می کند.
از طرف دیگر درخت کاج در شعر معاصر هم تغییر نقش داده. کاج در این شعرهای معاصر بیشتر در صحنه های شبانه تصویر شده تا روزانه و سمبل مرگ و بی حاصلی بوده. شاملو می گوید؛ «گر بدین سان زیست باید پست/ من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم/ بر بلند کاج خشک کوچه بن بستدر ادبیات تطبیقی یکی از مقولات مهم ریشه شناسی بحث هایی است که مطرح می شود. پژوهشگر در این نوع از ادبیات مساله را تا آنجا می کاود که نخستین کاربردهای یک موضوع را به مخاطب نشان دهد.
با این حال این مساله در «ادبیات تطبیقی مار و کاج» کمتر به چشم می خورد. از طرف دیگر بحث تاثیرپذیری و تاثیرگذاری نویسندگان و شاعران نیز در ادبیات تطبیقی از نکات محوری است. هرچند در این کتاب ظاهراً بحث این نبوده که چه کسی از چه کسی تاثیر گرفته و نویسنده فقط تلاش کرده شباهت های سمبلیک را در ادبیات دو ملت نشان بدهد

برگرفته از
http://www.aftab.ir/articles/art_culture/issue/c5c1182066791_book_p1.php

No comments: